- با نرمافزار CRM همیشه در شرکت باشید
- نرمافزار CRM در هر شرکتی نقشِ متفاوتی دارد
- مدیریت وظایف و خودکار سازی وظایف فروش با دانلود نرم افزار CRM
- آیا میتوانیم با کارمندان خود دوست باشیم؟
- فکر کرده خیلی شاخه
- از هیچ کس هیچ چیز بعید نیست
- کاپ قهرمانی منو بدین برم کار دارم! + بعدا نوشت
- همیشه استثناهایی وجود دارن
- حرف های خفه شده ی دلم
- کاش من پیش مرگ تون میشدم + رمز رو فقط به کسایی که بشناسم میدم!
آخرین مطالب
امکانات وب
داشتم تو خیابون دبیرستانم راه میرفتم رو در رو شدم با ناظم حال و احوال و کجا میری و اینا همینجوری صحبت کنان رفتیم سمت مدرسه دم در مدرسه ناظم گفت اگه عجله نداری و صبحانه نخوردی بیا بریم باهم صبحانه بخوریم گفتم عجله که ندارم صبحانه هم هنوز آدم نشدم! گفت پس بیا گفتم ممنون میل ندارم یهو اخم کرد گفت ماهی گفتم بیا صبحانه بخور هیچی دیگه ترسیدم بکشه منو رفتم؛ یه مزه ای داد که نگو
ناظم مون رو خیلی دوست دارم حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید
برچسب : صبحانه, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 69 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:43
یه همسایه داریم که بسیار ازشون بدم میاد! با این حال آقای همسایه و دخترش تقریبا نصف تابستون خونه ما بودن!
بعد من خیلی بدم میاد شب یکی تو اتاقم بخوابه! چون عادت دارم شبا موسیقی گوش بدم و خب معمولا هر کسی میاد و شب میخواد تو اتاق من بخوابه توقع داره قطعش کنم منم با هدفون و هندزفری خوابم نمیبره بدون آهنگ هم خوابم نمیبره نتیجه اینکه هی باید زل بزنم به سقف
حالا شما به این فضول بودنم اضافه کنید و فکر کنی حیف خانواده نشسته بود...
یه نفر معدل دیپلم و پیش من رو دید! بعد اسکرین شات نتایج کنکور 91 و امسالم رو دید کارش به خود زنی داشت میرسید از حیرت
و متعجب بود چطور؟ و چرا؟! چیزی که نمیشد بهش بگم... چطورش شدنی بود ولی چراش نه...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید
برچسب : نیفتاد, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 81 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:43
خدا بیامرز مادربزرگم تا روز فوتش پرستار و مراقب های زیادی رو زد به فنا داد! چه مرد چه زن تنها و تنها کسی که ناکار نشد خانومی بود 50 ساله به نام معصومه
یک زن فوق العاده؛ از هر جهت فوق العاده از لحظه ورود انرژی مثبت زیادی رو با خودش به خونه ما آورد تنها کسی بود که با وجود نسبت نداشتن با مادربزرگم بلد بود بخندونه مادربزرگم رو بلد بود چطوری قربونش بره که اون خوشش بیاد و نزنه منفجرش کنه
جدای از بلدی با حیف خانواده نشسته بود...
دیدم حس سانسور نمیاد گفتم فقط اون خطی که نوشته معدل دیپلم فلان کتبی نهایی بهمان رو کات کنم بذارم!
نکته داغون کننده ی امتحانات نهایی این بود که من فیزیکی که در طول سال تحصیلی کمتر از 15 نگرفته بودم با 7 تجدید شدم! و قبولیم تو فیزیک بخاطر 20 های میان ترم و 19 ترم اولم بود!
وقتی اعتراض زدم گفتن همینم زیادت بوده راه حل های کتاب رو نرفتی بااااید راه حل های کتاب رو مینوشتی! سر حسابانم این بلا سرم اومد حیف خانواده نشسته بود...ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید
برچسب : دیپلمم, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 69 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:43
امروز رفتم ثبت نام کردم وجدانا اجدادم اومد جلو چشمم! خیر سرش نوشته بود که ثبت نام اینترنتی! انجام دادم کد دانشجویی هم داد و نوشت از یکم چک کنین ببینید کی باید حضوری بیاین!
مهلت ثبت نامم دیده بودم از تو سایت امروز ساعت 9 صبح تا 3 بعد از ظهره تندی لباس پوشیدم و رفتیم
بعد هی فرستادن این اتاق اون اتاق موقع شوت شدن این ور اون ور با سه نفر دوست شدم یه سال بالایی که داشت کار میکرد اونجا دو تا مثل خودم ور حیف خانواده نشسته بود...
پشت خونه ما یه دبستان دخترونه است امروز جشن دارن و من دوست دارم گریه کنم چون با صدای جیغ کلی بچه از خواب پریدم
این یعنی روزایی هم که کلاس ندارم قراره با صدای جیغ بیدار شم! و پیش بینی میشه به زودی اینجانب بر اثر سکته جان به جان آفرین تسلیم کنم
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید
برچسب : مدارس, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 80 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:43
بهش میگم میترسم دانشگاهم گند بزنم بخاطر فکر... همچین گفت نخیر مگه دست خودته که اینجانب جان به جان آفرین تسلیم کردم، خدا رحم کنه بهم فکر کنم میخواد شیوه تربیتی شباهنگ رو روی من اعمال کنه...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید
برچسب : خودته؟, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 58 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:43
امسال یکم محرم مصادف شده با اولین جمعه و روز همایش های شیرخوارگان حسینی غیر ارادی یه چیز تو ذهن من میچرخه مدام! امسال محرم دوست داشتنی تره به اندازه ی تک تک شیرخواره های حسینی دوست داشتنی تره
هر چند که باید دوست داشتنی ترین محرم های زندگی من محرم 94 و 89 و 88 باشن 94 کربلا، 89 مشهد، 88 اولین سال چادری شدنم کنار شهدا راهیان نور جنوب، اولین بار شب ششم محرم تو شلمچه اولین قطره اشکم اومد واسه اولین با حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید
برچسب : فداشون, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 74 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:43
١. احساسات این روزای من دقیقا این بیت شده:
خواب نمی برد مرا، یار نمی خرد مرا
مرگ نمی درد مرا، آه چه بی بها شدم
عباس معروفی
٢. کانال رسمی اخبار 20:30 گفته که اعلام نتایج کنکور سراسری فردا و آزاد پس فرداست :)
از سراسری که ناامیدم! دعا کنید نتیجه آزاد خوب باشه :)
٣. هیچ وقت، هیچ وقت تحت هیچ شرایطی واسه بیهوده جات بیدارم نکنین! امروز بخاطر یه موضوع فوق العاده احمقانه و رذیلانه! بیدارم کردن :/ فقط شان حیف خانواده نشسته بود...
امروز تولد یه نفر از نزدیکانمه :) خیلی دوست دارم خوشحالش کنم ولی مدام صداش تو گوشم میپیچه که روز تولدم وقتی بهش گفتن برقص گفت هر وقت مرد سر قبرش میرقصم :)
همین باعث شده غرورم جلوی دلمو بگیره فقط همینجا بگم تولدش مبارک...
دیروز داشتیم سه تایی چت میکردیم من و بهترین و صمیمی ترین و مهربون ترین دختر فروردینی دنیا و بهترین و شوخ ترین شهریوری دنیا! منم که کلا بهترین آدم دنیام!
(چند وقتیه گفتن وقتی ازت تعریف میکنیم شما بی جا می کنی بگی لطف دارین هر چی گفتیم قبول میکنی! و خب طبق تعاریف هندوانه زیر بغل گذاشتن شون بهترین آدمیم که روی کره زمین نفس میکشه و البته غایب نیست از نظرها!)
خلاصه من و دختر فروردینی هر دو نیست عاشقیم! حیف خانواده نشسته بود...
خب گفته بودم از اول مهر میخوام کمرنگ شم چه اینجا چه تلگرام و اینستاگرام و... بهتون پر سیمرغ میدم و میرم پر سیمرغ رو به اونایی که خواستن دادم
خاله بزرگه ی بابا فوت شده امشب میریم تبریز فردا شب برمیگردیم دوست داشتم بمونیم ولی نمیشه بخاطر ثبت نام دانشگاه من
ولی بشدت دوست داشتم بمونم و دیداری با دوستای تبریزیم تازه کنم
خدا بیامرزه این خاله بابامو همیشه باعث شادی من شده حتی فوتش! درسته دوستش داشتم و حیف خانواده نشسته بود...
ما باید 8 تبریز باشیم و الان ساعت 3:20 دقیقه است تازه داریم از پارکینگ میایم بیرون این یعنی تا تبریز تمام مسیر بالای 150 تا سرعت بری شکرش که ترسو باهامون نیست و من و بابامیم ^____^
خاک تو سر ترامپ بخاطر دوربینا نشد زیادتر از 120 تا سرعت بریم 9:30 میرسیم ما رو هم خاک میکنن
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید
برچسب : بیامرزتمون, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 62 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 14:06
خیلی ولو نشسته بودم و داشتم راننده های دیگه رو دید میزدم! یهو یه پراید سفید از کنارمون رد شد راننده اش یه خانوم بود که خیلی ژست لاتی گرفته بود توجهم جلب شد به بابام گفتم بابا اون خانوم چه باحاله چون بابا ندیده بود گاز داد ببینه یهو یکی پیچید جلومون زد رو ترمز :| منم چون خیلی ولو بودم پام رو داشبورد بود با ضرب خورد به شیشه :/ ساق پام کم درد میکرد دوبل شد...
یه جا بودم داشتن درمورد بهاییت صحبت میکردن :/ انقد درموردشون چرت و پرت گفتن خونم به جوش اومد :| من نمیدونم یکسری حرفا از کجا اومده :| من با بهایی ها زندگی کردم :) والا این چیزایی که میگن ندیدم بلا ندیدم :/ بخدا که از خیلی از مسلمون ها بهترن :| شاید از اکثرشون...
این بخش از خبرهای بیان "بر اساس پیشنهادهای دریافتی از کاربران، امکانات جدیدی به بخش نظرات وبلاگ اضافه کرده ایم که هفته آینده پس از طی مراحل آزمایشی رونمایی خواهند شد. امکاناتی از قبیل امکان مشاهده نظراتی که برای دیگران ارسال کرده ایم، امکان ویرایش نظراتی که برای دیگران ارسال کرده ایم تا ٢ ساعت، امکان مطلع شدن از پاسخ به نظرات ما در سایر وبلاگ ها و همچنین امکان بلاک کردن ارسال نظر و دنبال کردن." مو حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید
برچسب : مرسی, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 16:50